دل خون داری و نق میزنی هی
نشستی روی شاخه میزنی پی
تو که سی سال پیش بودی در ایران
جهان بود و یکی پیر جماران
نمی دادند به ما پوکه فشنگی
ولی یاران نمی کردند درنگی
کنون ای دشمن قرآن و ایران
تو طعنه میزنی بر این دلیران
عموسام تو بد تخمی گذاشته
جهان اینک به خونش کشته تشنه
بگو ساندیس و کیک دادند نه دی
عداوت با وطن داری تو تا کی؟
مگر ساندیس و کیک بوده تو لبنان
خبر داری تو از اعجاز ایمان؟
ز بهر لقمه ی نان بود و ساندیس
به جبهه رفته اند یاران؟ فقط هیس
دگر چیزی نگو این طنز تلخ است
سخنهای تو از شوشتر و بلخ است
تو که از کار کم گشتی کلافه
نشستی بی خیال! روی ملافه
برو بیرجند و کرمان یا به زابل
بگیر وام و بزن کارخانه و پل
نمی بینی مگر این انقلاب است
برامون ساخت موشک همچو آب است
نبودی توی جبهه تا ببینی
شهیدانی که بودند لنک مینی